شاره کم سنه

ماموستا در به در چواره باغ

شاره کم سنه

ماموستا در به در چواره باغ

باز دوست دارم

با اینکه می دانم دوست داشتن گناه است دوستت دارم با اینکه می دانم پرستش کار کافر است می پرستمت با اینکه می دانم آخر عشق رسوایی است عاشقت می شوم پس گناهکارم ، کافرم ، رسوایم ولی همچنان دوستت دارم

اون منم که عاشقونه شعر چشماتو می گفتم….هنوز هم خیس می شه چشمام وقتی یاد تو می افتم

مهم نبوده سوختنم، دور از تو پرپر زدنم، مهم تو بودی عشق من، نه قصه شکستنم، به افتخار عشق تو میگم که بازنده منم

لحظه لحظه های زندگی را سپری می کنیم تا به خوشبختی برسیم غافل از اینکه خوشبختی در همان لحظاتی بود که سپری شد. ماموستا دربه در

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد