می دونم که افسر مینجاگو ( آ ) بخاطر نوشته های قبلیم بشدت از دستم ناراحت هستش ولی
من می خوام که اینجا ازش عذر خواهی کنم و منو حلال کنه و در اینجا یکی از سروده های
سهراب سپهری رو که می دونم افسر مینجاگو عزیزم ،گلم و مهربونم اشعارشو خیلی دوست
داره میزارم و خودم این شعرشو خیلی دوست دارم.
سپیده
در دور دست
قویی پریده بی گاه از خواب
شوید غبار نیل ز بال و پر سپید
لبهای جویبار
لبریز موج زمزمه در بستر سپید
در هم دویده سایه و روشن.
لغزان میان خرمن دوده
شبتاب میفروزد در آذر سپید
همپای رقص نازک نیزار
مرداب میگشاید چشم تر سپید.
خطی ز نور روی سیاهی است:
گویی بر آبنوس درخشد رز سپید
دیوار سایهها شده ویران
دست نگاه در افق دور
کاخی بلند ساخته با مرمر سپید.