شاره کم سنه

ماموستا در به در چواره باغ

شاره کم سنه

ماموستا در به در چواره باغ

آشتی با افسر مینجاگو عزیزم

می دونم که افسر مینجاگو ( آ ) بخاطر نوشته های قبلیم بشدت از دستم ناراحت هستش ولی  

 

من می خوام که اینجا ازش عذر خواهی کنم و منو حلال کنه و در اینجا یکی از سروده های  

 

سهراب سپهری رو که می دونم افسر مینجاگو عزیزم ،گلم و مهربونم اشعارشو خیلی دوست  

 

داره  میزارم و خودم این شعرشو خیلی دوست دارم.

 

 

سپیده

در دور دست

قویی پریده بی گاه از خواب

شوید غبار نیل ز بال و پر سپید

لب‌های جویبار

لبریز موج زمزمه در بستر سپید

در هم دویده سایه و روشن.

لغزان میان خرمن دوده

شبتاب می‌فروزد در آذر سپید

همپای رقص نازک نیزار

مرداب می‌گشاید چشم تر سپید.

خطی ز نور روی سیاهی است:

گویی بر آبنوس درخشد رز سپید

دیوار سایه‌ها شده ویران

دست نگاه در افق دور

کاخی بلند ساخته با مرمر سپید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد