اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم و یا از روی خودخواهی فقط خود
را قشنگ دیدم اگر از دست من در خلوت خود گریه می کردی اگر
بد کردم و هرگز
به روی خود نیاوردم اگر تو مهربان بودی و من نامهربان بودم
برای دیگران بهار و برای
تو خزان بودم اگر تو با تحمل گله از خودخواهی ام کردی اگر
زجری کشیدی تو گاهی از زبان من
اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من
گناهم را ببخش
ماموستا در به در
ساسی جون مقدمت گلباران
برای دیدن تصاویر به ادامه مطالب بروید و برای بزرگ دیدن
آن بروی تصویر نیز کلیک کنید
می دونم که افسر مینجاگو ( آ ) بخاطر نوشته های قبلیم بشدت از دستم ناراحت هستش ولی
من می خوام که اینجا ازش عذر خواهی کنم و منو حلال کنه و در اینجا یکی از سروده های
سهراب سپهری رو که می دونم افسر مینجاگو عزیزم ،گلم و مهربونم اشعارشو خیلی دوست
داره میزارم و خودم این شعرشو خیلی دوست دارم.
سپیده
در دور دست
قویی پریده بی گاه از خواب
شوید غبار نیل ز بال و پر سپید
لبهای جویبار
لبریز موج زمزمه در بستر سپید
در هم دویده سایه و روشن.
لغزان میان خرمن دوده
شبتاب میفروزد در آذر سپید
همپای رقص نازک نیزار
مرداب میگشاید چشم تر سپید.
خطی ز نور روی سیاهی است:
گویی بر آبنوس درخشد رز سپید
دیوار سایهها شده ویران
دست نگاه در افق دور
کاخی بلند ساخته با مرمر سپید.