شاره کم سنه

ماموستا در به در چواره باغ

شاره کم سنه

ماموستا در به در چواره باغ

پیمان با هرچیکسکم

مهربانم
با تو عهدی که بستم نا گسستنی
فراموش نشدنی
و ماندگار
قلبم را به تو هدیه کرده ام
 

به تو که سر تا پای وجودت را ذرّه ذرّه دوست میدارم
به تو که روحت را
سرشتت را
عصاره ی وجودت را میپرستم
و به آن عمیقاً عـشق میـورزم
ای عزیز ِ ستودنی
مهربان ِماندنی
نازنین ِ خواستنی
بدان و آگاه باش که من
تو را
هیچگاه
هیچ کجا
هیچ لحظه ای
تنها نخواهم گذاشت
و لحظه ای از تو غافل نخواهم شد
مطمئن باش
تمام احساسات زیبای من عاقلانه و عاشقانه تقدیم تو مهربان باد ...

تقدیم به بهترینم هرچیکسم

 امیدوارم روزی بتوانم بهترین شعر زندگیم را برای  

 

تو  بسرایم

 

وتقدیم تو کنم گرچه که یقیین دارم که می دانی

 

نه تنها اشعارم که تمام هستی ام وجودم تقدیم به  

 

توست

 

تو الهام بخش بهترین ابیات شعرهای منی

 

وقتی اولین سلام نخستین دیدار

 

ملتهب ترین نگاه را به یاد می آورم

 

آن زمان که با نگاهی معصومانه با لبخندی کودکانه

 

 و با صداقتی شاعرانه دستهایم را فشردی

 

و آن زمان را که شوق هر روز دیدنم

 

و هر روز دیدنت آرامم می کرد ...

 

آه ! افسوس که چه زود گذشت. باور می کنی ؟

 

باور کن که لحظه لحظه اندیشیدن به تو

 

حتی با اینهمه فاصله و درد

 

خون زندگی ،عشق به زندگی ،

 

عشق به بودن را دررگهایم به جوش می آورد!

 

باور کن که هنوزهم دوست دارم

 

کودکانه بی پروا صادقانه عاشقانه دیوانه وار

 

بگویم دوستت دارم بگویم ازازل تا به ابد

 

عاشقانه ودیوانه واردوستت دارم

 

گرچه گفتن و شنیدنش راازمن دریغ می کنی

 

می هراسی می گریزی

 

اما من هنوز هم دوست دارم که بگویم دوست  

 

دارم ...  www.keyvan-67.blogfa.com

آشنایی

27 بر شما مبارک

بخاطر تو هرچیکسکم

چه زیباست بخاطر تو زیستن

 

وبرای تو ماندن بپای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛

 

وچه تلخ وغم انگیز است، دور از توبودن، برای تو گریستن؛

 

و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ ایکاش می دانستی بدون تو،

 

مرگ گواراترین زندگیست؛ بدون تو وبه دور ازدستهای مهربانت،

 

زندگی چه تلخ وناشکیباست. ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست،

 

وایکاش میدیدی قلبی راکه فقط؛

 

برای تو می تپد

دوست دارم تا اخرین باقیمانده ی جانم تو را عاشقم زندگی من در زلالی چشمان تو خلاصه شده زندگی من در نفس های بازدم تو جاری شده زندگی من در همین از تو نوشتن ها وسعت یافته نفس کشیدن من تنها با یاد اوری زنده بودن تو امکان پذیر است همین که گاه نگاه چشمان پر از عشق یا سردی تو را میبینم برایم کافی است و قانع کننده است که زندگی زیباست اگر روزی از دیار من سفر کنی با چشمانی نابینا شده از گریستن در نبودت جای قدمهایت را بر روی سنگفرش خیابان گل باران میکنم

گناهم رو ببخش هرچیکسکم

 

  

 اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم و یا از روی خودخواهی فقط خود 

 

         را قشنگ دیدم اگر از دست من در خلوت خود گریه می کردی اگر  

 

بد کردم و هرگز

 

         به روی خود نیاوردم اگر تو مهربان بودی و من نامهربان بودم  

 

برای دیگران بهار و برای

 

         تو خزان بودم اگر تو با تحمل گله از خودخواهی ام کردی اگر  

 

زجری کشیدی تو گاهی از زبان من

 

                                     اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من

 

                                                 گناهم را ببخش

 

ماموستا در به در