این تصاویر خیلی جالبه از ماشین فرسوده سعید گرفته تا گارگاه نجاری استاد حمید(دوف دوف).
برای دیدن تصاویر بروی ادامه تصاویر کلیک کنید
ادامه مطلب ...من همون جزیره بودم ، خاکی و صمیمی و گرم ، واسه عشق بازی موجها ، قامتم یه بستر نرم ...
یه عزیز دردونه بودم ، پیشه چشم خیسه موجها ، یه نگین سبز خالص ، توی انگشتر دریا ...
تا که یک روز تو رسیدی ، توی قلبم پا گذاشتی...!!! غصه های عاشقی رو ، تو وجودم جا گذاشتی...
زیر رگبار نگاهت ، دلم انگار زیرو رو شد ، برای داشتن عشقت ، همه جونم آرزو شد.
تا نفس کشیدی انگار ، نفسم برید تو سینه ، ابر و باد و دریا گفتن ، حس عاشقی همینه.
اومدی تو سرنوشتم ، بی بهونه پا گذاشتی ، اما تا قایقی اومد ، از منو دلم گذشتی؟؟؟ رفتی با قایق عشقت ، سوی روشنی فردا ، منو دل اما نشستیم ، چشم به راهت لب دریا...
دیگه رو خاک وجودم ، نه گلی هست نه درختی ، لحظه های بی تو بودن ، می گذره اما به سختی!
دل تنها و غریبم ، داره این گوشه میمیره ، ولی حتی وقت مردن ، باز سراغتو میگیره..... میرسه روزی که دیگه ، قعر دریا میشه خونم ، اما تو دریای عشقت ، باز یه گوشه ای می مونم.
من همون جزیره بودم ، خاکی و صمیمی و گرم ، واسه عشق بازی موجها ، قامتم یه بستر نرم ...
یه عزیز دردونه بودم ، پیشه چشم خیسه موجها ، یه نگین سبز خالص ، توی انگشتر دریا ...
شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد
داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی...
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید: چه آوردی ؟
با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به
امید پیداکردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.
استاد گفت: عشق یعنی همین...!
شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟
ادامه مطلب ...با اینکه می دانم دوست داشتن گناه است دوستت دارم با اینکه می دانم پرستش کار کافر است می پرستمت با اینکه می دانم آخر عشق رسوایی است عاشقت می شوم پس گناهکارم ، کافرم ، رسوایم ولی همچنان دوستت دارم
اون منم که عاشقونه شعر چشماتو می گفتم….هنوز هم خیس می شه چشمام وقتی یاد تو می افتم…
مهم نبوده سوختنم، دور از تو پرپر زدنم، مهم تو بودی عشق من، نه قصه شکستنم، به افتخار عشق تو میگم که بازنده منم…
لحظه لحظه های زندگی را سپری می کنیم تا به خوشبختی برسیم غافل از اینکه خوشبختی در همان لحظاتی بود که سپری شد. ماموستا دربه در
اینم واسه بابک جونم که بخاطر نوشته قبلی از دستم ناراحت شده بودبابی جون
اونارو هم پاکشون کردم جیگر
سبزه را با یاد روی سبزه ات
سمنو به یاد شیرینی لبخندت
سایه دانه به رنگ چشم هایت
سرکه با یاد ترشی مهربانیت
سیب با یاد تردیه گونه هایت
سکه با یاد درخشش قلبت
سیر با یاد تندی پیامی که گذاشتی
چکار کنم با همه خوبی ها و بدی هایت بازهم دوستت دارم بابی جونم